به که گويم که تو منزلگه چشمان مني
به که گويم تو نوازشگر دستان مني
به چه سازي بسرايم دل تنهاي تو را
به که گويم که تو آهنگ دل و جان مني
گر چه پاييز نشد همدمو همسايه ي من
به که گويم که تو باران زمستان مني
همه رفتند از اين شهر و دلم تنها ماند
به که گويم که تو عمريست که مهمان مني
گر چه خورشيد سفر کرده ز کاشانه ي ما
به که گويم که تو عمري مه تابان مني
می نویسم برای وجودم ٬ وجودی که هنوز تکرار آسمان در چشمش
جرعه ای از دریا در دستش و تبسمی زیبا و مهری با شکوه در معبد ارغوانی قلبش جاریست
می نویسم برای عزیزی که قلبش با قلبم ٬ وجودش ٬ وجودم و عشق او عشق من است
او می رود ولی روزی خواهد آمد ٬ میداند که من او را دوست دارم با تمام وجودم
هنگامی که غمگین هستم او می آید تا غمهایم را از بین ببرد
خنده های قشنگش را چه زیبا به خاطر می سپارم
به که گويم تو نوازشگر دستان مني
به چه سازي بسرايم دل تنهاي تو را
به که گويم که تو آهنگ دل و جان مني
گر چه پاييز نشد همدمو همسايه ي من
به که گويم که تو باران زمستان مني
همه رفتند از اين شهر و دلم تنها ماند
به که گويم که تو عمريست که مهمان مني
گر چه خورشيد سفر کرده ز کاشانه ي ما
به که گويم که تو عمري مه تابان مني
می نویسم برای وجودم ٬ وجودی که هنوز تکرار آسمان در چشمش
جرعه ای از دریا در دستش و تبسمی زیبا و مهری با شکوه در معبد ارغوانی قلبش جاریست
می نویسم برای عزیزی که قلبش با قلبم ٬ وجودش ٬ وجودم و عشق او عشق من است
او می رود ولی روزی خواهد آمد ٬ میداند که من او را دوست دارم با تمام وجودم
هنگامی که غمگین هستم او می آید تا غمهایم را از بین ببرد
خنده های قشنگش را چه زیبا به خاطر می سپارم
ليست هناك تعليقات:
إرسال تعليق